اس ام اس عکس جوک بازیگران
شعر اندوه از فروغ فرخزاد
چهار شنبه 10 تير 1394 ساعت 17:35 | بازدید : 541 | نویسنده : بهی | ( نظرات )

شعر اندوه از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

شعر اندوه از فروغ فرخزاد

كارون چو گیسوان پریشان دختری

بر شانه های لخت زمین تاب می خورد

خورشید رفته است و نفس های داغ شب

بر سینه های پر تپش آب می خورد

دور از نگاه خیره من ساحل جنوب

افتاد مست عشق در آغوش نور ماه

شب با هزار چشم درخشان و پر زخون

سر می كشد به بستر عشاق بی گناه

نیزار خفته خامش و یك مرغ ناشناس

هر دم ز عمق تیره آن ضجه می كشد

مهتاب می دود كه ببیند در این میان

مرغك میان پنجه وحشت چه می كشد

بر آبهای ساحل شط سایه های نخل

می لرزد از نسیم هوسباز نیمه شب

آوای گنگ همهمه قورباغه ها

پیچیده در سكوت پر از راز نیمه شب

در جذبه ای كه حاصل زیبایی شب است

رویای دور دست تو نزدیك می شود

بوی تو موج می زند آنجا بروی آب

چشم تو می درخشد و تاریك می شود

بیچاره دل كه با همه امید و اشتیاق

بشكست و شد به دست تو زندان عشق من

در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار

ای شاخه شكسته ز طوفان عشق من

اشعار فروغ فرخ زاد

باز نشر شده توسط : وبلاگ نمکستان

برچسب‌ها: اشعار فروغ فرخ زاد ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شعر انتقام از فروغ فرخزاد
سه شنبه 19 خرداد 1394 ساعت 21:14 | بازدید : 510 | نویسنده : بهی | ( نظرات )

شعر انتقام از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

شعر انتقام از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

باز کن از سر گیسویم بند

پند بس کن که نمیگیرم پند

در امید عبثی دل بستن

تو بگو تا به کی آخر تا چند

از تنم جامه برآر و بنوش

شهد سوزنده لبهایم را

تا یکی

در عطشی درد آلود

بسر آرم همه شبهایم را

خوب دانم که مرا برده زیاد

من هم از دل بکنم بنیادش

باده ای ‚ ای که ز من بی خبری

باده ای تا ببرم از یادش

شاید از روزنه چشمی شوخ

برق عشقی به دلش تافته است

من اگر تازه و زیبا بودم

او ز من تازه تری یافته است

شاید از کام زنی نوشیده است

گرمی و عطر نفسهای مرا

دل به او داده و برده است زیاد

عشق عصیانی و زیبای مرا

گر تو دانی و جز اینست بگو

پس چه شد نامه چه شد پیغامش

خوب دانم که مرا برده ز یاد

زآنکه شیرین شده از من کامش

منشین غافل و سنگین و خموش

زنی امشب ز تو می جوید کام

در تمنای تن و آغوشی است

تا نهد پای هوس بر سر نام

عشق طوفانی بگذشته او

در دلش ناله کنان می میرد

چون غریقی است که با دست نیاز

دامن عشق ترا می گیرد

دست پیش آر و در آغوش گیر

این لبش این لب گرمش ای مرد

این سر و سینه سوزنده او

این تنش این تن نرمش ای مرد

شعر انتقام از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

باز نشر شده توسط : وبلاگ نمکستان

برچسب‌ها: اشعار فروغ فرخ زاد ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 364 صفحه بعد

نویسندگان
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3631
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 816
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 1040
:: بازدید ماه : 14640
:: بازدید سال : 36031
:: بازدید کلی : 306262